نتایجی که امروز به خاطر چند تا اتفاق بهشون دست پیدا کردم:
_ به هیچکس خوبی نکن
_ محلش نده بره بمیره
_ فقط خودت مهمی
_ یه روزم نوبت من میرسه ( میدونم چیکار کنم!)
_همه مشکوک میزنن
_زیاد بهش رو نده حالا فکر میکنه کیه
_ همه به فکر خودشونن
_ همه دروغ میگن ( مگر خلافش ثابت شه!)
_ دیگه هیچکیو نمیخوام حتی تورو!
_ از همه بدم میاد
_ دیگه خسته ام
_ دلم میخواد تنها باشم
_ لعنت به هرچیکه اسم زندگی روشه!
طبق تجارب قبلیم! فردا صبح که از خواب بلند میشم عقایدم به این صورت تغییر کرده:
_ برای خوبی داوطلب شو!
_ آخی گناه داره حتما عصبی بوده!
_ همه ادما مهمن!
_ ببخشش دیگه!
_ همه صاف و ساده ان ( مگر خلافش ثابت بشه!)
_ تحویلش بگیر!
_چقدر به فکر منن!
_ آخه برای چی دروغ بگه!
_ همه رو دوست دارم تورو بیشتر!
_ دور همی چقدر خوش میگذره !
_ چقدر خوشبختم!
_ زندگی چقدر خوبه!
و چند روز دیگه دوباره ....
شما جای من بودید از دست خودتون حرصی نمیشدید؟
چهار حفره ام از خون تیره پر شده است
دریچه های من به عبث باز و بسته میگردند
هنوز بی تو می تپم و
در و دیوار این فضای استخوانی سرد
به لرزه میافتند!
کسی نمیداند
من از هجوم سیاهی چقدر میترسم
مرا به برت گیر
به حبابهای کوچکت عجیب محتاجم!
بیا ز نفسهای گرم خدا
خون روشنم بخشا!
بدون تو
نارسا شدنم حتمی حتمیست
شتاب کن
تنفس ریه ها در کنار قلب الزامیست!
سفر به اعماق دل
ای همه گلهای از سرما کبود
خنده هاتان را که از لبها ربود؟
مهر هرگز این چنین غمگین نتاقت
باغ هرگز این چنین تنها نبود
تاجهای نازتان بر سر شکست
باد وحشی چنگ زد در سینه اتان
صبح میخندد خودآرایی کنید
اشکهای یخ زده ایینه اتان!
رنگ عطر آویزتان بر باد رفت
عطر رنگ آمیزتان نابود شد
زندگی در لای رگهاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد!
روزگاری شام غمگین خزان
خوشتر از صبح بهارم مینمود
این زمان حال شما حال من است
ای همه گلهای از سرما کبود!
روزگاری چشم پوشیدم ز خواب
تا بخوانم قصه مهتاب را
این زمان دور از ملامتهای ماه
چشم میبندم که جویم خواب را!
روزگاری یک تبسم یک نگاه
خوشتر از گرمای صد اغوش بود
این زمان بر هرکه دل بستم دریغ
آتش آغوش او خاموش بود
روزگاری هستیم را مینواخت
آفتاب عشق شورانگیز من
این زمان خاموش و خالی مانده است
سینه از آرزو لبریز من
تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشک غم از لب ربود
زندگی در لای رگهایم فسرد
ای همه گلهای از سرما کبود!